نقش آفرینی زنان در شاهنامه فردوسی
استناد به تنوع نگرش ها در ساحت درون ساخت ادبیات، به خصوص تحلیل و بازگفت قاموس هر اثر باید گفت در ادبیات کلاسیک به خصوص شعر فردوسی، زن دقیقاً با توجه به اصول داستان نویسی و طراحی ذهنی فردوسی مطرح و ایفای نقش می کند. اگر چه واژه «زن» در آثار سعدی، حافظ، فردوسی، عطار و سنایی اشتراک لفظی دارد، ولی نوع تلقی و حضور و بازتاب جلوه های آن بسیار متفاوت است. چنین تفسیری می شود که در جهان عرفانی و حوزه نگرش عارفان اصلاً وجود فیزیکی زن واقعیت ندارد، بلکه بیشتر ساخته ذهن و زمان شاعر است، تا از او به عنوان نماد جمال و جلوه جمالی حضرت دوست بهره مند شود و از بستر مکتب و سبک ادبی سمبولیزم جلوه هایی هر چند اندک و محدود از حضرت حق سبحانه و تعالی را در قالب کلمه و کلام بریزد.
زن در شعر فردوسی ایفای نقش تاریخی دارد، ولی در شعر حافظ انعکاس موجودی است که خارج از جهان حس ظاهری در سیّالیت ذهنی شاعر حضوری تجریدی دارد. هم از این روست که بزرگان از عرفا و فقها و حکیمان و عالمان دینی که از چالش عرفانی بهره مندند، حرمتی خاص به شخصیت هایی چون لیلی و شیرین و عذرا و. . . می نگرند، اصلاً در مخیله پاک دیده نمی گنجد که ممکن است شاعرانی چون صائب و مولانا یا حافظ و سعدی عمر گرانقدرشان را به توصیف موجودی زمینی سپری کرده باشند. بی تردید حضرت روح الله هم در جایگاهی ورای بزرگان ادب و شعر ایستاده و از گرفتاری چشم بیمار شکوه سرداده و بر سر پیمان با آن دیده بیمار متصوروار بر سر هر کوی و بازار تا پای دار ایستاده است. جفاست اگر روح آن بزرگان را که بر مسند معرفت ربانی رسیده اند قابل دسترسی و زمینی کنیم. اگر چه در شاهنامه فردوسی روح کلی حاکم روح حماسی است و هرگز قرار نیست ما با خواندن شاهنامه انتظار کتاب دینی و مذهبی داشته باشیم، اما در همان داستانها که هنوز معلوم نیست تا چه حد واقعیت خارجی داشته و چند درصد آنها بزرگ شده و پرورده ذهن خلاق و حماسه پرداز حکیم طوس است، نوعی نگره توصیفی به چشم می خورد، گر چه در ایران باستان اعتقادات خاص خود را باید سراغ گرفت، اما می دانیم که در هر فراز و نشیب و تصمیم گیری مهم و سرنوشت ساز یزدان پاک را رهگشا می دانند. اساسی ترین نکته این که در هیچ داستانی از شاهنامه نمی توان مدعی شد که داستان بدون نقش و تأثیر و حضور زن پایان میپذیرد. بیآنکه در این گفتار در صدد باشیم که از زنان شاهنامه برای نسل امروز الگو سازی کنیم و بی آنکه روابط و اصول حاکم بر جوامع ایران باستان را تأیید کنیم، اما در مجموع ادعا میکنیم که زن در شاهنامه از نوعی طهارت، شأن و جایگاه، منزلت، حرمت و اعتبار خاصی برخوردار بوده است. در آغاز این نوشته باید گفت آنچه از فحوای اشعار شاهنامه در معرفی شخصیت و جایگاه زن مورد نقد و نظر قرار می گیرد، لزوماً به معنی اعتقاد و پایبندی صاحب قلم به رسوم و آداب آن روزگار نیست، بلکه فقط بازنگری و انعکاس زن در ذهن و زبان حکیم طوس است. آن هم از زاویه محدود و در بخشی خاص . بی تردید خود فردوسی هم به عنوان حکیمی وارسته و بلند نظر و فرهنگ ساز بسیاری از آداب و رسومی را که در گذشته ایران نزد پادشاهان و حکومتهای قبل از طلوع و ظهور خورشید اسلام بخصوص در جریان ازدواج و حضور زن در مجامع آمده، قبول نداشته است. اگر کوته بینانه به حذف نوع طرح و نمود زن در شاهنامه و فقط به صرف بودنیهای تاریخی و سنن اجتماعی دوره های پیشدادیان و حتی پس از آنها بخواهند شخصیت و اعتقادات فردوسی را در میزان قضاوت بگذارند، این بماند که خود فردوسی هنوز هم در نظر ارباب و اصحاب تحقیق حضوری دو گانه دارد.
اگر شخصیت شناسی دقیقی در این اثر صورت پذیرد، در می یابیم که واقعیت وجودی آدمها در شاهنامه با آنچه در ذهن افراد جا افتاده و نقش پذیرفته است، کاملاً متفاوت و متضاد است. سراینده این اثر عظیم و ماندگار در طرح و ترسیم و بازگفت هویت شخصیتهای داستانی نهایت دقت، ظرافت و استادی را به خرج داده است.
زن از نظر فردوسی از جایگاه والایی برخوردار است. البته بین نقشی که حافظ و عطار و سنایی به زن می دهند با فردوسی تفاوت وجود دارد. بزرگترین شاخص و جلوه زن در شاهنامه این است که از آن به عنوان موجودی خردمند، هنرمند، صاحب رای، وفادار به شوی خویش و در مواردی هم فتنه انگیز سخن رفته است. حتی بعد احساسی و عاطفی زن دقیقاً با روحیات و حالت پهلوانی، قهرمانی مردان سازگار و همخوان و مناسب است. یعنی توازن شخصیتی که در برخی از آثار بزرگ رعایت نشده است، در اثر فردوسی کاملاً رعایت شده است. ناگفته نماند که توازن به معنی هم وزنی نیست. بلکه بمعنی تعادل است. تعادل لزوماً به معنی تساوی و یکسانی نیست. اگر جامعه امروز جهانی بخصوص ایران زن را با نقش متعادل و در جایگاهی خاص و در خور شان خود قرار دهد، بسیاری از معضلات جوامع بشری رفع و یا بوجود نخواهد آمد.
زن به هیچ عنوان موجودی خوارمایه نیست، بلکه حافظ هویت و ارزشهای والای قومی و نژادی خویش است. اگر قرار باشد به استناد مفاهیم و مضامین موجود در شاهنامه به معرفی زن و نمونه های خاصی بپردازیم، می توان شاخصهایی را بعنوان حاصل تحقیق بدین قرار خلاصه و محور بندی کرد. تصور آنان که شناختی از فرهنگ و تمدن ایران باستان ندارند، چه بسا این باشد که در آن دوره از عفت و پارسایی زنان خبری نبوده است و چون تجربه تلخ تاریخی در شناخت زندگی زنان در دستگاههای حکومتی پادشاهان و دربارهای فسادآلود آنان، آبرومندانه و قابل دفاع نیست، در بدو امر بدون مطالعه و امعان نظر زندگی زنان، اندکی تردید آمیز است، بخصوص اینکه پس از دوران سیاه و دردناک آخرین سلسله پادشاهی، تلقی ما در مورد زنان نباید مثبت باشد. در حالی که آنچه از شاهنامه و اشعار فردوسی بر می آید دقیقاً نقطه مقابل تصور بی پایه پیشین را اثبات می کند. وقتی پهلوانان یا پادشاهان از زنی خواستگاری می کردند او را به صفاتی یاد می کردند که در خور یک زن مسلمان می باشد. از آن جمله است در داستان بهرام چوبینه هنگامی که بهرام بدست قلون نامی کشته می شود،